بر گریه‌ی ما بغض گلوگیر نمانده است یک موج در این بحر به زنجیر نمانده است آن گونه شکستیم به طوفان غم ای دوست! گویی که دگر فرصت تعمیر نمانده است چون مرغ شباهنگ به شبگیر بنالیم اکنون که به جز ناله‌ی شبگیر نمانده است بر کار قضا خرده نگیریم، اگر چند با ما نَفَس خرّم آن پیر نمانده است ای روح بلندی که در آیینه‌ی ادراک دیدار تو را دیده‌ی ما سیر نمانده است چون عشق، بلند است مقام تو ولیکن یک واژه تو را لایق تعبیر نمانده است ✍️ ، شاعر حوزوی 🏴 ✨ 🆔http://eitaa.com/Aenehzohoor_qazvin