15.81M حجم رسانه بالاست
از کلید مشاهده در ایتا استفاده کنید
بیشترین نیرویی که منو سمت این دختران مکشفه برد، نگاه خیلی بد دو خانم چادری از ماشین کناری مون، و چشم های مردهایی که به اینها خیره شده بودن بود😥☹️ هم ترس اینو داشتم که اون دو خانم بیان پایین و چیزی به اون دو تا دختر بگن که دعوا بشود،😞 هم دوست داشتم به مردهایی که به این ها زل زده بودند بگم بسه دیگه یکم غیرت هم چیز خوبیه😠... خلاصه گاهی کار سخت میشود، که بخاطرش ما حاضریم کف خیابان کار کنیم...😔 وقتی به تمام‌این خاطرات فکرمیکنم، قلبم تیر می کشد، کاش ما اسلام را بطور عملیاتی به جامعه معرفی میکردیم نه زبانا! 👈وقتی رفتم احوال پرسی و صحبت، بلند بلند طوریکه همه ماشین ها شنیدند گفتم، شمامهمانید اینجا بفرمایید منزل ما استراحت کنید،😊 دیدم اقاشون صدامونو شنید از ماشین پیاده شد و اومد سمتم، از این کُرد های قوی هیکل و سبیل کلفت بود😨، گفتم الان فکرمیکنه به حجاب دختراش گیر دادم ، اومد جلو، خانمش گفت این دختر مشهدیه، میگه بیاین خونه ما😃 وقتی همه ماشین ها دیدند بدون دعوا بلکه با کلی خوشحالی اون خواهر بزرگتر خودش شالشو پوشید و اصلا توقع همچین برخوردی از من نداشتند🙂، نگاه کردم به ماشین های روبروی مان و دیدم، مردها دیگر سرشان را پایین انداختند و اون دو خانم چادری با تعجب از جایگاه خارج شدند 😔😔 من به این دختر نوجوان گفتم، حیفه این مردها تو را میبینند و از زیبایی تو لذت ببرند ... من جلوی یک دعوا را گرفته بودم... و یک درس با کارم به همه دادم. @ya_fatemezahra_salam