🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂 با دلخوری بهش گفتم: حاجی! الان کارای یواشکی خیلی زیاد شده اعتمادها نسبت بهم کم شده یکرنگی ها کم شده... ازش پرسیدم: می‌خوام بدونم نسل شما هم یواشکی داشتند؟! با یه لبخندی گفت: تا دلت بخواد!! گفتم: میشه یواشکی بهمون بگی؟ گفت: ما یواشکی برای جبهه ثبت نام کردیم دست تو شناسنامه‌مون بردیم بدون خداحافظی رفتیم آموزش دیدیم و ندیدیم اعزام شدیم جنگیدیم زخمی شدیم بستری شدیم فرار کردیم و برگشتیم نماز شب‌خون شدیم وصیت نوشتیم جای یکی دیگه نگهبانی دادیم ظرف ها رو شستیم کفشها را واکس زدیم توالتها را تمیز کردیم دعا کردیم گریه کردیم ترسیدیم دلتنگ شدیم خندیدیم خداحافظی کردیم حلالیت طلبیدیم دوباره رفتیم مسئولیت گرفتیم مسئولیت را پس دادیم بیدار ماندیم تشنگی کشیدیم گرسنگی کشیدیم مهمات از ارتش ک‍‍ِش رفتیم به سنگر تدارکات تک زدیم بجای دیگری اسیر شدیم به میدون مین زدیم شلیک کردیم رانندگی کردیم قول شفاعت گرفتیم قول شفاعت دادیم خبر شهادت دادیم خبر اسارت دادیم خبر مجروحیت دادیم شهید دادیم مجروح دادیم خودمون را به عملیات رساندیم غرب رفتیم جنوب رفتیم و یواشکی بعد از جنگ سکوت کردیم به حاشیه رانده شدیم نادیده گرفته شدیم اَنگ خوردیم دروغ شنیدیم شعار شنیدم جفا دیدیم زخم زبان خوردیم ولی دوباره تو میدون اومدیم بوسنی رفتیم سوریه رفتیم عراق رفتیم لبنان رفتیم سوریه رفتیم و.... اصلا نسل ما نسل طلایی یواشکی ها بود. بعد با یک مهربانی اَزم پرسید: خب حالا از یواشکی‌های خودت برام بگو با شرمندگی سرم را پایین انداختم دیگه هیچ حرفی برای گفتن نداشتم😓 نثار شادی ارواح طیبه شهدا و امام شهدا 🌹 @ya_lasaratelhossain