🌹 . ▫️چند سال پیش رسیده بودم محضر مرحومه سیده خاتون طالبیان مادر شهید رضا مشهدبان.حاج خانم میگفت :هر وقت توی اتوبوس یه دست فروش میاد بالا تو ماشین یاد پسرم می افتم ؛ آخه رضا کنار پلیس راه واسه اتوبوس ها دستفروشی میکرد.خونه مون کنار پلیس راه بود‌رضا صبح ها می‌رفت مدرسه ؛ بعدظهرها هم کار میکرد.بیسکوئیت میفروخت...جنگ که شروع شد همه چی رو رها کرد و رفت جبهه. همیشه می‌گفت: مامان کل محله های شهر شهید دادن ، فقط کوچه‌ی ما شهید نداده...! منم میگفتم : خب حالا لازم نکرده کوچه‌ی ما شهید بده... . ▫️آخرین بار که داشت می‌رفت، پیراهنش پاره بود ، شلوارش هم کش نداشت واسش درست کردم ، نخ همرنگ لباسش و نداشتم، سریع سریع با نخ زرد دوختم، رضا هم عجله داشت خیلی بد دوخته شد.رفت و عمليات والفجر ۶ تو مهران تیر مستقیم به سر پسرم خورد و شهید شد.بعد چند سال پیکرش برگشت.لباسش دوتا نشونه داشت.هم کش شلوارش بود.هم اون پارگی که با نخ زرد دوخته بودم...( شادی روحشان صلوات) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🥀⃟•✍کپی مطالب باذکر صلوات به نیت سلامتے و تعجیل در فرج مولے جایز است 👈اینجا قرار عاشقی با شهیدان است👉 🕊 🌷🕊🌷🕊🌷 @ya_zahhra_313