هوالمحبوب
# جوال ذهن
سحرگاهان ۱۲ ذی القعده. ۲تیر ۱۴۰۰
ماه آسمان در کنار ماه من چقدر کوچک جلوه می کند!
ماه من! ایها السلطان یا اباالحسن! نور وجودت سرزمین ما را نورانی کرده است.
چقدر اینجا زیباست!
قطعه ای است از بهشت بین زمین و زمینیان.
همه جا چراغانی است.
همه نگاه ها به یک سو است.
دست ها به سینه،
کمرها خمیده،
پیشانی به خاک ساییده،
سجده شکر نعمت چنین سلطانی را به جا می آورند.
همه جا نورانی است.
اشکها سرازیر،
نجواهای عاشقانه بلند،
بوی عود، بوی عطر حرم رضوی، بوی یار،
همه جا چراغانی است.
ریسه های رنگی رقص نور را برپا کرده اند.
خادمی دست بر سینه خوش آمد گوی مهمانان سلطان.
گلباران است اینجا،
سقا خانه اسماعیل طلا تاج گل بر سر انداخته،
پنجره فولاد، گردن بندی گل آذین بر سینه دارد.
دسته دسته گل دور تا دور مضجع شریف حلقه زده اند.
بر سردر هر یک از دروازه های سرزمین نور، با پرچمی سبز زمردین، مصرعی عاشقانه، زبان حال عاشقان است:
خوشا ملکی که سلطانش تو باشی.
خوشا دردی که درمانش تو باشی.
خوشا جانی که جانانش تو باشی.
خوشا راهی که پایانش تو باشی.
همه جا چراغانی است.
دلم به پنجره فولاد گره خورده است.
هر جا که سر میچرخانم جز زیبایی نمی بینم.
اینجا سرزمین نور است.
ندای یار، جدایی یار را طلب میکند.
بر میخیزم.
نگاهم بر گنبد طلایی دوخته شده.
ندای جدایی می آید.
باید رفت.
یا امام رئوف کاش باز هم اذن دیدار دهی.
ایها السطان یا ابالحسن!