سرمیلی کوچه ها تمیز و چراغانیست همه و همه منتظر تو هستند بیا ای غریب غریبان بیا که نفس کشیدن بی تو ضرر دارد بابا جان تو پنهان نگشته ای که من تو را هویدا کنم تو هستی اما چشم های گناه کار من نور چهره تو را نمی‌بیند. چه کسی گفته ما یار شما هستیم؟ اگر ما یار شما بودیم دیگر غمی نداشتید اگر ما یار شما بودیم جامعه را برای آمدنتان آماده می ساختیم... به قول حاج محسن ما اهل بریدن نیستیم اهل نا امید شدن هم نیستیم ولی حال من دیگر حال آن دختری که روز های اول فقط به عشقت قدم بر می‌داشت نیست! نمیخوام نمکدان بشکنم اما این دختر شما دچار زندگی شده است... آه که ای کاش در همان لحظات می‌ماندم و هر روز با شما صحبت می‌کردم. چرا شما را شما خطاب میکنم؟! شاید زبانم به بابا جان عادت نکرده است، شاید هم به خودش اجازه نمی‌دهد به شما بگوید بابا جانم. اما قلم من امروز دوست دارد بنویسد... بابای مهربانم اصلاً مرا میبینی؟ نکند یادت رفته باشد مرا نکند آن روز هایی که باهم در ذهن کودکانه ام قدم بر می‌داشتیم یادت رفته باشد... نه اصلاً اینطور نیست تو بهترین بابای عالمی مگر می‌شود سوگلی هایت را از یاد ببری! در این روزهای کرونایی هزاران بار به مرگ فکر کردم و هزاران بار دیگر به دیدار تو فکر کردم همه اش از خودم و اطرافیانم می‌پرسیدم آیا من میتونم برای آخرین بار پدرم را ببینم؟ آخ که این سوال تمام وجودم را منقلب می‌کرد قلبم را می‌سوزاند و چشمم را بارانی می‌کرد. من نمی‌دانم اگر مرا دوست داری حتماً باید لحظه مرگ تو را ببینم؛ خواسته بزرگیست!؟ راستی بابای مهربانم یک سوال : آیا من دختر مومن و وظیفه شناسی هستم؟ میدانم الان می‌گویی، دختر تو چقدر سوالات تکراری میپرسی! اما خوب، من دلم را به با نشانه های شما زنده نگه داشته ام. امیدوارم سوگلی بابا باشیم... 🎄🐌🎄 @yaddashtmandeghar