یکی از بدیهیات، تجربیات بود که نوعی از استقرا بود که به قیاس خفی ضمیمه میشد و میگفتند که با استقرا فرق دارد، استقرا درواقع مشاهدات مکرر است. ما نیز مشاهده مکرر میکنیم و از آن نتیجة کلی میگیریم. این (استقرای ناقص) از نظر بوعلی یقینآور نبود.
استقرا حتی اگر تام باشد قضیة کلیة خارجیه افاده میکند؛ اما قضیة کلیة حقیقیه افاده نمیکند. با قضیة کلی خارجیه نمیتوان دربارة آینده پیشبینی داشت؛ زیرا نسبت به همة مواردی که مشاهده و بررسی شدهاند یقینی است؛ اما نسبت به آینده اینطور نیست، مگر اینکه اصلی ضمیمه شود که ما به آن، اصل سنخیت علت و معلول میگوییم و در دنیای جدید اسم آن را یکنواختی طبیعت گذاشتند. طبیعت یکنواخت است و آیندة آن هم مثل گذشتهاش رفتار میکند. اگر این اصل ضمیمه نشود از استقرای تام هم نمیتوان به قضیة کلی که در علم بکار میرود رسید؛ چون قضایای علم از قضایای کلیة حقیقیه هستند نه قضایای کلیة خارجیه. چون علم قدرت پیشبینی میخواهد و غیر از تبیین و توصیف، پیشبینی هم میکند و باید قضایای آن از سنخ قضایای حقیقیه باشند. به نظر بوعلی تجربه آن استقرائی است که به قیاس خفی ضمیمه شده و براساس آن قیاس خفی علت را یافته است و چون علت را یافته و علت یقینی شده است؛ لذا استنتاج یقینی میشود و میتوان از آن در برهان و قیاس استفاده کرد.
#استقراء
#منطق