ما وقتی به ذات یک شی نگاه می کنیم می بینیم از این نظر که نسبت به یک شی دیگر حالت فاعلیت داشته باشد یا نداشته باشد حالت تساوی دارد و لذا فاعل بودن او دلیل می خواهد ، دلیلی که یک ذات را فاعل می کند چیزی نیست جز ظرفیت هایی که در ذات آن شی وجود دارد و سبب می شود که این شی حالت فاعلی پیدا کند. ما به این ظرفیت ها را علت غایی می گوییم که تامین کننده پاسخ این سوال ماست که چرا این فاعل، فاعل شد. پس در واقع علت غایی حیثی از ذات است که تامین کننده حیث دیگر آن ذات که فاعلیت باشد می باشد. لذا قدماء فرمودند که علت غایی علت فاعلیت فاعل است.
جناب علامه طباطبایی با این طرح ظاهرا مخالف می باشند و می فرمایند این قاعده صحیح نمی باشد چراکه ظاهرا این مطلب را به این نحو لحاظ کردند که علت غایی باید حالت علمی داشته باشد تا فاعلیت فاعل را محقق کند و بعد فرمودند این حالت علمی که در فاعل طبیعی نیست، خود غایت هم که متاخر از فاعل است و نمی تواند علت آن باشد و در مورد فاعل علمی هم که فعل یا عین غایت است یا متاخر از فعل است که در هر دو حالت متاخر از فاعل می شود و معلول نمی تواند متاخر از فاعل خود باشد و یا منظور شما این است وجود ذهنی و علمی علت برای فاعلیت فاعل باشد که ما می گوییم این نیز ممکن نیست چراکه وجود ذهنی وجود ضعیف تر از ذات فاعل می باشد و نمی تواند علت برای آن قرار بگیرد( ظاهرا جناب علامه میان ذات و حیث فاعلی تفکیک نکردند)
لذا جناب علامه می فرمایند که حق این است که حیث علمی متمم ذات می باشد برای فاعلیت فاعل که البته ما با این متمم بودن به شکلی که خودمان تقریر کردیم مشکلی نداریم به این معنا که علم هم ظفیتی در کنار ظرفیت های دیگر می باشد و غایت متناسب با خود را طلب می کند
#علت_غایی