امروز ۴۱ صفحه از کتاب ششم را خوانده ام؛ مجلد سوم از صبح کنار کتاب های دیگر روی میز من است. کتاب های اول تا سوم را خیلی با سرعت خواندم. کتاب چهارم هم خوب تمام شد اما کتاب پنجم خورد به امتحان و منبر و فاطمیه و جلسه و جزوه و تدریس و خلاصه که پوستم کنده شد تا تمامش کنم. ولی خط به خط کتاب را با عشقی وصف‌ناپذیر نی‌خواندم. به یک نتیجه هم رسیدم. من فعلا آدم نوشتن از نیستم!! قرار گذاشتم از وقتی کتاب چهارم را دست گرفتم، از بنویسم. اما حدود یک‌ماهی است دستم به نوشتن نمی‌رفت. |یادداشت‌ها| را که باز می‌کردم، میدیدم قرار گذاشته ام که از کتاب بنویسم. و هربار چون نمی‌نوشتم بیرون می‌رفتم. ☁️☁️☁️