.
بچههای مدرسه مبنا، به سرکردهگی آقای "مصطفاجواهری"، که چند سالی است سخت میخوانند، و در واقع به دعوت ایشان، امسال وارد چالشِ "چند از چند" شدند. بچهها الحمدلله هر روز مشغول هستند. در کانال یکی از همین اعضای چالش امروز میخواندم که امسال، کتاب دهم را تمام کرده است و مشغول نوشتن برنامه اردیبهشت است. خب این مسئله جدی من است. چند سالی است. خواندن و نوشتن. نوشتنش که بماند... خواندن اما برای من خیلی ممکن نیست. چون از صبح مدرسهام و عصر حوالی ساعت چهار تا شب هم مشغولم. میماند آن چند ساعت وقت بین اینها و جهانِ شب تا صبح و تعطیلات. این اوقات هم تقسیم میشود بین آن هشت درسی که شیک و مجلسی انتخاب واحد این ترم من است، مرور و تثبیت محفوظات، کتابهای آموزشیِ که جزء مطالعه تخصصیام محسوب نمیکنم و البته سیاههیصدتاییرمانِ حضرت امیرخانی که برکت عجیبی دارد و ته نمیکشد و اگر این وسط کسی رمانی معرفی کند که بینوبت بخوانم و..الخ.
خواندن واقعن مسئله بزرگ این روزهای من است. دیوان خواجه را باز میکنم. میفرمایند که:
روی تو کس ندید و هزارت رقیب هست...
به زبان آدمیزادش که پایین صغحه نوشته، میشود: ای عزیز که دل مهربانی داری و سری پر شور، تعادل داشته باشید...
ابروهایم را بالا میگیرم، نگاه میکنم به دیوان حافظ. یعنی خواجه شیراز هم فهمیده من شلوغ پلوغم؟!
ادامه میدهم غزل کذایی را:
ای خواجه درد نیست وگرنه طبیب هست...
بنا به سنت همیشهگیام "حافظ هم دل خوشی دارد"ی میپرانم و دیوان را میبندم. یادم میآید جنابِ مرحوم، ابتهاج توی ترانهای این مصرع را تصحیح فرموده:
ای خواجه درد هست ولیکن طبیب نیست...
یادم میآید دارم چه مینویسم. سعی میکنم درونیات شلوغم را پشت صد نگه دارم. سد را با 3ی صابون مینویسم تا نگفته باشم پر از کف است، نشان داده باشم.
نگاه میکنم به حافظِ روی میز. نگاه میکنم به این شش7 تا کتابی که سهم اردیبهشت است. سهم متعادلترین فصلِ نامتعادلِ بهار. سهم هر روز را مشخص کردهام. خواندن واقعن مسئله این روزهای من است. توی این کتابها کتاب جدیدی که کسی نخوانده باشد یا در لیستی چیزی نگذاشته باشد تا بعدا بخواند نیست. برای همین حتا رغبتی ندارم اسم ببرم، چه رسد به معرفی و امتیاز و بریده و.. الخ. میدانم از همه همقطارها همیشه عقبترم. خاصه از اهالی "چند از چند". هر روز کانالها را باز نمیکنم. هر وقت شل شوم و سهم هر کتاب را نخوانم، باز میکنم چند تا از کانالها را تا زِدشلی زده باشم. ضدِ زدشلی را با zی زنبور مینویسم که باز نگفته باشم، نشان داده باشم مثل نیش تیز است و مثل دارو اثر بخش. نیشداروی "چند از چند".
مسئله این روزهای من، خواندن است!
از خدا جوییم توفیق خواندن!!
@yaddashthaykhatkhorde
🪴