. روزی پانصدبار ایتا را باز می‌کنم و می‌بندم. با این که کاری هم ندارم. یکی دوتا گروه را حتمن باید سر بزنم همیشه. جای ایتا، این چند وقت فلاسک چایی برداشته‌ام با حصیر پهن کرده‌ام وسط به‌خوان. پلاس شده‌ام توی به‌خوان. امروز فهمیدم: به‌خوان می‌تواند مانع اصلی کتاب‌خواندنم شود! من که وسط همایش طرح ادیب هم کتاب می‌برم که اگر استاد حرف به‌درد‌نخور زد، کتاب بخوانم که وقتم بیش‌از این تلف نشود، حیف است توی به‌خوان چرخ بزنم؛ یک چیز دیگر را هم فهمیدم: این که به‌خوان خیلی بادکننده است. کسی یکم زرنگ باشد، چهارتا کتاب فلسفی و تکنیکال را فقط اسمن بشناسد، یک صفحه‌ای به هم می‌زند که بیا و ببین! آدم، آن هم مثل ماهایی که قرار است قلم دست بگیریم نباید باد کنیم! ما هیچ‌ شأنی نداریم. چند بار وسوسه شدم لیست بنویسم. کلی کتاب بگذارم. کلی °میخواهم بخوانم° بنویسم. اما فعلن فصل پشت‌پا به این فانتزی بازی‌‌های دخترانه است که حاصلی هم نداشته و ندارد و همانا نخواهد هم داشت!!! ولی جلو خودم را توی گذاشتن بریده نمی‌توانم بگیرم؛ این را مطمئنم. یادداشت‌های‌خط‌خورده 🪴