﷽ ✍ابهام دانشجویی دانشگاه تبریز، دانشکده‌ی علوم انسانی و اجتماعی؛ آن زمان کاخ سفید هم می‌گفتند! ۱۵سال پیش وقتی وارد این دانشکده شدم تصور نمی‌کردم روزی با لباس روحانیت دوباره همین جا بیایم. امروز خاطرات دوران کارشناسی را مرور می‌کنم، قدم به قدم این دانشگاه برایم خاطره است، از سلف و ساختمان مرکزی و مسجد دانشگاه گرفته، تا سینمای دانشگاه و کتابخانه مرکزی و ژیمنازیوم و... . 🔹فارغ از همه‌ی اینها آن‌چه الان در ذهنم برجسته است، ست که در طول ۴سال دانشجویی همیشه با من بود، که آخرش قرار است چه‌کار کنم؟ که نقش من دراین جامعه چیست؟ و چندین ابهام دیگر... . باخودم میگویم دانشجویان امروز هم همین ابهام را دارند؟ کاش جواب منفی باشد، اما بعید است! همان اساتید و همان سیستم آموزشی و همان نهادهای فرهنگی، دغدغه‌ی به دانشجو را دارند؟ اصلا هویت دانشجو را چگونه تعریف می‌کنند؟ درسِ خوب؟ نمره‌ی خوب؟ مدرک خوب؟ و... همین؟ از چه خبر؟ دانشجویِ زمان ما که در این فضاها نبود، الا تعدادی از بچه‌های بسیج و حوزه‌ی دانشجویی! 🔹با کمی اغراق می‌توانم بگویم آورده‌ی علمی و مادیِ ۴سال رشته‌ی مدیریت جهانگردی(گردشگری) در دانشگاه تبریز، برای من _نه همه_، بوده؛ را هم برای این گفتم که تجربه‌های زندگی با دانشجوها و اساتید مختلف را، اولا اندوخته‌ای مفید می‌بینم که هنوز هم به دردم می‌خورند ثانیا از مهم‌ترین دست‌آوردهای حضور در دانشگاه برای یک طلبه همین است که بداند "دانشگاه خبری نیست!" یادداشت‌های یک طلبه 👇 @yaddashtthayeyektalabeh