نقاشِ وارَسته‌! ✍رفیقی دارم نقاشِ ماشینه.از حدود سال ۹۰ که من اومدم حوزه ایشونم کارش رو شروع کرد و بعدش اومد قم، دیشب رفته بودم مغازه‌ش. 🔹میگفت چند سال پیش یکی از رفقا بهم گفت جلسه حدیث کسا داریم منم رفتم. وقتی حدیث کساو روضه و مراسم تموم شد، کلا ورق برگشت و کلا شد صحبت و پول!😳 شروع کردن به صحبت از بورس و خرید و فروش و... صحبتهای میلیاردی می کردن. چند جلسه که رفتم دیدم روحیه ام داره عوض میشه دیگه نرفتم 👌 (دقت کنین یه نقاشِ ماشین داره این حرفها رو میزنه نه یه طلبه نه یه استاد اخلاق. کسی که صبح تا شب کارش با ماشین و رنگ ماشینه . هم با صافکار و مکانیکه!) حدود نیم ساعتی که پیشش بودم چند نکته اخلاقی ازش یاد گرفتم یکیش همین که مراقب رفت و آمدهاش هست با هر کسی نمیشینه! 🔹دوم اینکه این آدم شدیدا است، اصلا تعلقی به دنیا نداره. از حرف زدنش متوجه میشم. هیچ حرص و جوشی برا بهتر کردن ماشینش و مغازه ش و ... نمیکنه. از رو تنبلی هم نیست خوب پول درمیاره همیشه مشتری داره به خانواده ش هم میرسه اما نداره مهم اینه(وگرنه دنیاگریزی به معنای انزوا یا تنبلی و بی خیالی اصلا مورد تایید شریعت نیست ) 🔹نکته‌ی دیگه اینه که از همون ایامی که تبریز بود اهل جلسات اخلاق بود و هنوز هم داره(یه استاد اعلا!)، برکتِ اون عالم بزرگ این شده که یه شده یه آدم اخلاقی و رشدیافته! یاد این روایت شریف افتادم:لذَّاكِرُ فِي اَلْغَافِلِينَ كَالْمُقَاتِلِ فِي اَلْفَارِّينَ:کسیکه در بین افرادغافل، به یاد خداست، مثل رزمنده ایه در بین فراریان از جنگ!