من در مهتاب اشک چشم آقا خمینی(ره) را  دیدم... نه سالم بود، خیلی کم خواب بودم و چندین بار وسط شب بیدار می شدم و مکرر آقا را می دیدم؛ از آنجا که بچه بودم نمی توانستم تشخیص بدهم که آقا برنامه اشان چی بود. می دیدم ایشان بلند می شدند برای وضوی نماز و من از خودم می پرسیدم که چرا آقا در شب این‌قدر گریه می کنند. بچه بودم، نمی فهمیدم؛ ولی به خودم می گفتم چطور آقا این‌قدر گریه می کنند، نصف شب برای چه گریه می کنند؟ فکر می کردم مثلاً یک ناراحتی دارند یا مثلاً در روز یک گرفتاری دارند که این طور از این پهنای صورت اشک می ریزند. خیلی از شبها که مهتاب بود، من در مهتاب اشک چشم آقا را  می دیدم و این برای من خیلی عجیب بود. دورانی هم که در نجف خدمت آقا می رسیدیم آقا در اتاقشان روبه روی اتاق ما بود می خواندند و گریه شبشان را در بلندگوی حرم حضرت امیر(ع) که مناجات پخش می کرد می انداختند تا ما که بچه دار هستیم صدای ایشان را نشنویم. اما چون من بیدار بودم، با بچه می نشستم و صدای گریه آقا را می شنیدم. صدیقه مصطفوی