.
«ویلیام دانکر» ناشر کتاب های ریچارد به عنوان یک شاهد در دادگاه گفت روزی ریچارد در حالی که الکل زیادی نوشیده بود، داستان زندگی اش را برای او تعریف کرده و گفته بود زمانی که کودک بوده در جریان جنگ جهانی دوم، مادرش با یک افسر نازی در اتریش ارتباط داشته و بعد از این که اتریش توسط روس ها آزاد شد و آنها آنها به هلند بازگشتند، به عنوان مجازات زنانی که با افسران آلمانی نازی در ارتباط بودند، مردم شهر، موهای سر مادرش را می تراشند و به او که کودکی کم سن و سال بوده است، تجاوز می کنند.
دانکر به قاضی پرونده گفت ریچارد در یکی از کتاب هایش درباره جنایات نازی ها نوشته است که در آن کتاب، داستان های واقعی وحشتناک زیادی از زمان جنگ جهانی دوم و حضورش در اتریش تعریف کرده است.
مجرای ناپدید شدن اسرارآمیز هانی
زندگی هانی و ریچارد دیگر مانند اوایل ازدواج شان آرام نبود. آنها بیشتر اوقاتی که ریچارد بیش از حد الکل می نوشید، با هم دعوا می کردند. ریچارد ادعا داشت که هانی آرامشش را به هم می زند و نمی گذارد تا او به کار مورد علاقه اش یعنی نویسندگی ادامه دهد. از آن طرف نیز هانی می گفت ریچارد بیش از حد نوشیدنی الکی استفاده می کند و بعد از مصرف او را کتک می زند تا این که در ژانویه ۱۹۹۱ روزی ریچارد سراسیمه و ناراحت به اداره پلیس منطقه ییلاقی گانزدیک رفت و گزارش کرد که همسرش هانی شش روز پیش از خانه خارج شده و هنوز بازنگشته است.
ریچارد در جواب پلیس که از او پرسیده بود چرا همان اول که هانی به خانه برنگشته به پلیس اطلاع نداده است، گفت ما با هم دعوا کرده بودیم و فکر می کردم هانی برای درد دل پیش دوستش رفته و چون من در حال نوشتن کتاب جدیدم بودم، هانی نخواسته دوباره مزاحمم بشود و شب به خانه برنگشته است اما وقتی چند روز گذشت و او نیامد تصمیم گرفتم به دنبالش بروم و متاسفانه دوچرخه قرمز او را در ایستگاه قطار نزدیک محل سکونت مان پیدا کردم.
بعد از اظهارات ریچارد، پلیس بلافاصله تحقیقاتش را آغاز کرد. آنها بعد از مدت ها تحقیق به این نتیجه رسیدند که ممکن است هانی توسط شوهرش ریچارد به قتل رسیده باشد چون تمام همسایگان نزدیک در بازجویی ها ادعا کرده بودند که یک هفته آخر قبل از ناپدید شدن ناگهانی هانی، این زوج دائما با هم بگومگو و دعوا داشته اند.
پلیس، ریچارد را به عنوان تنها مظنون پرونده که ممکن است هانی را به قتل رسانده باشد دستگیر کرده و او را مورد بازجویی قرار داد اما ریچارد در بازجویی ها گفت من هانی را نکشته ام و تنها با او دعوا کردم. او از خانه رفت و دیگر برنگشت. پلیس باز هم قانع نشده بود، بنابراین ریچارد را به مدت چند روز در سلولی بازداشت کرد و او را تحت فشار قرار داد اما ریچارد هرگز اعتراف نکرد که همسرش را کشته است.
پلیس همچنان به ریچارد مشکوک بود، به همین دلیل هنگامی که او در بازداشت بود، تمام خانه و باغ اطراف خانه اش را جستجو کرد اما هیچ سرنخ مشکوکی که مربوط به قتل هانی باشد پیدا نکرد. پلیس هنوز هم عقیده داشت ممکن است با جستجوی بیشتر مدرکی علیه ریچارد پیدا کند. پس با کمک گرفتن از سگ های پلیس، تمام باغچه و باغ اطراف خانه را جستجو کرد، آنها حتی برای پیدا کردن هانی از نیروی هوایی سلطنتی هلند نیز کمک گرفتند.
هواپیماهای اف ۱۶ بر فراز خانه و باغ ریچارد پرواز کردند و تمامی آن منطقه به وسیله اشعه مادون قرمز اسکن شد اما پلیس هر چه بیشتر جستجو می کرد، کمتر می یافت. بنابراین مقامات پلیس هلند به این نتیجه رسیدند که به احتمال قریب به یقین چون با این همه جستجو هیچ جسدی پیدا نشده حتما قتلی صورت نگرفته و اعلام کردند که آنها نمی توانند تحقیقات شان در مورد قتل را بدون داشتن جسد ادامه دهند.
هفت روش سریع
پرونده ناپدید شدن اسرار آمیز هانی حل نشده باقی ماند اما یک سال بعد از ناپدید شدن هانی، ریچارد همراه کتاب تازه ای که نوشته بود به نزد ناشر کتاب هایش یعنی ویلیام دانکر رفت و کتاب جدیدش را به او معرفی کرد. کتاب جدیدی که ریچارد نوشته بود، «هفت روش سریع برای کشتن همسر» نام داشت که در آن روش های عجیب و غریب و بسیار وحشتناکی را برای کشتن زنان غرغرو و نافرمان پیشنهاد داده بود اما ویلیام دانکر که به خاطر چاپ کتاب های قبلی ریچارد بسیار معروف شده بود، به دلیل این که کتاب جدید ریچارد دارای بخش های بسیار وحشتناک و غیرقابل تحملی بود، حاضر نشد این کتاب را به چاپ برساند.
کتاب تا چندین سال بعد به چاپ نرسید اما بخش هایی از کتاب توسط مطبوعات به صورت غیرقانونی و زیرزمینی در هلند به چاپ رسید و باعث شد ریچارد بیش از پیش مشهور شود. در سال های بعد، ریچارد بیشتر اوقاتش را در خانه به نوشیدن و نوشتن کتاب های دیگرش می گذراند.