#قسمت_۴
تمام همسایه ها که در خدمت به ایران خانم با هم رقابت میکردن به او و بچه هاش پشت کردن و گاهی حتی دشمنی...اونا با کمک دلال سعی داشتن شیرینی حس توانمندی و بی نیازی رو که ایران طالبش بود، برای او و بچه هاش تلخ کنن. دلال با نفوذش روی همسایه ها تمام تلاشش و میکرد تا ایران را در دوران درد و بیماری و خون فروختن نگهداره، هر چند ایران هم بخاطر شرایط سختی که بعد چپاول ثروتش، دچارش شده بود، مجبور بود همچنان خونش و بفروشه، اما اون و بچه هاش به امید روزی بودن که ديگه نیازی به اینکار نداشته باشن. فرزندانش هم بخاطر مادرِ رنج کشیده شون، تمام تلاش شون بکار میبستن تا به اون روز برسن.
خریدن خون مادرای ديگه برای دلال و "خانه زاد" هاش، به طمع پول و ثروت که در طول سالها به رویه عادی تبدیل شده بود، تحت تاثیر کاری که ایران خانم و بچه هاش کردن، داشت به خطر می افتاد. بچه های مادرای ديگه هم، ممکن بود نخوان بیماری مادرشون ادامه داشته باشه، همین موضوع، دلال و نگران کرده بود، به همین دلیل با ایران و بچه هاش دشمنی عمیقی داشت و همسایه ها رو بر علیه اونا تحریک میکرد. در طول سالها، هر بار به شیوه و سیاق جدیدی مشکلاتی رو به ایران تحمیل میکرد. اما... این ایران که بسیار متفاوت از ایرانِ بیمار بود، همیشه علیرغم تحمل سختی های زیاد، بخاطر داشتن سلامتی و توانمندیش، سربلند مبارزه میکرد. او دوست نداشت هيچوقت به دوران تن پروری و ناتوانی برگرده، او از اینکه جسم و روحش سالمند، خوشحال بود، ایران خانم این روزها همراه فرزندانش فعالیت میکرد، می آموخت و میساخت...
✍ مـحـمــ🔆ــد
💯%یهتدونی باشیم 😎👇
@yahtadoon