🌺سیدی که اشک ایت الله بهجت ره دراورد!
شیخ علی بهجت : آقای سید احمد فهری خانه ی ما آمد و آن موقع تقریباً هشتاد سالش بود حرفهایی به پدرم گفتند که اشک پدرم را درآورد به ایشان گفتند که بنده و شما از جوانی با هم رفیق بودیم اما من در جوانی یک سید جوان خام بودم و عقلم نمیرسید که چگونه باید طی طریق کنم اما شما در آن زمان با بزرگان نشستید و عقلتان رسید که باید چه کار کنید اما بنده از شما گلهمند هستم که حق رفاقت را به جا نیاوردید و دست من را نگرفتید اگر الآن بگویید سراغتان بیایم که مثلاً دست من را بگیرید دیگر برای من فایده ندارد من دیگر پیر شدهام هر چه میخواستم بشوم شدهام اما الان مهمانتان هستم از خانهتان نمیروم تا یکی از عنایاتی که اهلبیت به شما کرده است را به من بگویید
.
آقای بهجت که به شدت منقلب بود گفت چیزی به تو میگویم من مشهد که رفتم خدمت امام رضا ع رسیدم امام رضا ع ده چیز به من داد یکی از آن ده چیز را به تو میگویم به من فرمود:
فلانی مگر امکان دارد کسی به ما اهلبیت پناه بیاورد و ما به او پناه ندهیم؟!