شعلههای جنگ داشت تمام دنیا را میگرفت. جنگ جهانی اول بود و ایام اشغال ایران توسط قوای انگلیس و روس.
یکی از علمای بزرگ آن زمان، همهاش نگران بود که مبادا کشور از دست برود. شبی در حال توسل و گریه با ناراحتی به خواب رفت.
دیواری را در خواب دید که شبیه نقشهی ایران بود. پر از ترک، و در حال فرو ریختن. یک عده زن و بچه هم زیرش نشسته بودند. بیم آن بود که سر آنها آوار شود. فریاد زد: «خدایا! این وضع به کجا خواهد انجامید؟»
آقا آمد. امام زمان ارواحنافداه را میگویم. انگشت مبارکش را به دیوار گرفت و آن را بلند کرد و سر جایش گذاشت. فرمود:
«این جا شیعه خانهی ماست. میشکند. خم میشود. خطر هست. ولی ما نمیگذاریم سقوط کند. ما نگهش میداریم.»
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج