‌روایت اشتیاق 🔸چهارشنبه هفته پیش رهبر انقلاب دیداری با بانوان فعال اجتماعی، فرهنگی و علمی داشتند. دیداری که به درخواست جمعی از بانوان در آستانه ایام ولادت حضرت زهرا(س) برگزار شد. چند روایت از حاشیه قبل و بعد از دیدار: 🔹ماماااان! اینقدر که برای دیدن آقای خامنه‌ای بالا پریدی، برای گل ایران به ولز بالا نپریدیا! با خودم فکر کردم «مگر من بالا پریدم؟ من که گوشی دستم بود نشسته بودم روی مبل. اما حتما پریده‌ام، محمدطه الکی که نمی‌گوید». 🔹ماماااان! میری پیش آقا خامنه‌ای؟! منم باهات میام. کدوم چادرم رو بپوشم؟ گل قرمزه یا اون مشکیه؟ تو کیفم چی بذارم؟ اگه برای آقا خامنه‌ای نقاشی بکشم، میدی بهش؟ طهورا این را می‌گوید و می‌رود چادر رنگی‌اش را می‌پوشد و جلوی آینه خودش را برانداز می‌کند. «خدایا! حالا اینو کجای دلم بذارم؟! من که اصلا نمی‌خوام بچه با خودم ببرم!» 🔹توی ایتا یک نفر که نمی‌شناختمش پیام داد که «از طرف مجموعه مادرانه برای دیدار بانوان با مقام معظم رهبری معرفی شده‌اید. شماره موبایل و کدملی‌تان را بفرستید». 🔹مگه می‌شه؟ کی من رو معرفی کرده؟ مادرانه چیه؟ خدایا! یعنی واقعا درست فهمیدم؟ کلاه‌برداری نباشه؟! نه زهرا جان، کلاه‌برداری که نیست. رمز کارت بانکی‌مون رو که نخواسته. اما واقعا عجیبه. حالا فعلا جوابش رو بده. یعنی بفرستم؟ 🔹وقتی در کانال رهبر خواندیم «چهارشنبه ۱۴ دی موعد دیدار رهبر با جمعی از بانوان» دیگر کاملا مطمئن شدیم. وقتی از جلسه آمدیم بیرون، همسرم منتظرمان بود. 🔹فاطمه دخترمان را از بغلم گرفت و گفت «به حالت غبطه می‌خورم. ده سال است طلبه هستم و چنین توفیقی پیدا نکردم. خوش به سعادت تو که بالاخره نتیجه انتظارت را گرفتی. خوش به حالت که امروز درس‌هایت را مستقیم از رهبرت گرفتی. 🔖 @Yaran_info