کانال یاران همدل
🔰 نیمه پنهان یازده سپتامبر، بهانهٔ آمریکا برای لشکرکشی به غرب آسیا 📌 فصل اول ۵) کشتن اعراب مد نظر
🔰 نیمه پنهان یازده سپتامبر، بهانهٔ آمریکا برای لشکرکشی به غرب آسیا 📌 فصل اول ۶) شهرک نیمه شب/۱ یک پیکاپ تویوتای آبی رنگ با شش مردی که پشت آن بودند، مقابل در ورودی متوقف شد. پنج نفر آنها کلاشینکوف و ششمین نفر یک مسلسل داشت. جاده تورابورا با یک جاده طولانی ساکت پوشیده از اکالیپتوس آغاز می‌شد. سپس جاده تنگتر می‌شد و از میان روستاهای کوچکی می‌گذشت که توسط بریدگی‌های بیابانی ای که به وسیله باد جارو می‌شد از یکدیگر جدا می‌شدند. راننده با سرعت زیادی می‌راند و بعد از دو ساعت در میان یک ناکجا آباد متوقف می‌شود. باران به صورت رگباری فرو می‌بارد و منظره روبه‌رو به جز دیواری که در میان آن قرار دارد که متعلق به یک دژ کوچک است به کلی خالی است. از دور می توان دامنه های تورابورا را تشخیص داد. یک سنگ بزرگ سیاه که انتهای آن با ابرها پوشیده شده است. مسئول که در کنار من نشسته همسانه (یونیفورم) آبی رنگ قدیمی ای دارد و تلگرافی و نامفهوم، صحبت می‌کند. ما تقریبا ۲۰ دقیقه ای انتظار می‌کشیم و ناگهان از دور در افق دو خودرو پر از مردان مسلح به ما نزدیک میشوند و نزدیک در، کناری متوقف میشوند. رییس آنها مردی قوی هیکل با صورتی لاغر است. دست مرا با قدرت می‌فشارد اما صدایش به سختی شنیده می‌شود. با اشاره به دامنه تورابورا به من میگوید به شهرک نیمه شب خوش آمدید. او نیروهای زهیر را در این ناحیه مرزی هدایت می‌کند. مسیر بسیار کوهستانی تر می‌شود. اتومبیل از یک شیب تند که از کنار یک دره میگذرد عبور می‌کند و اغلب چرخ چپ عقب در خلاء بکسوات می‌کند. در انتهای دره بستر رودخانه و چند روستای کوچک که با چند لکه سبز رنگ احاطه شده اند منظره ای بسته را برای همیشه شکل میدهد. ما حدود دو ساعت و نیم را صرف طی کردن ۲۵ کیلومتر باقیمانده می کنیم. عبدالوحید، مسئول گروه با نیروی پهلوانی اما صدایی ضعیف به من میگوید که بن لادن و همرو او اغلب همین مسیر را که تنها مسیر ورود تورابوراست در پیش می‌گرفته اند. تعداد زیادی از روستاییان آنها را دیده اند. عربها همیشه عجول به نظر می‌رسیده اند، آنها از ما هم سریع تر رانندگی میکرده اند. من با تعجب او را نگاه میکنم او در حالی که تعجب مرا تأیید می کند میگوید «بله سریع تر اما آنها چندبار سانحه دیده اند. یک لحظه سعی میکنم اتومبیل بن لادن را تصور کنم که در انتهای دره مچاله میشود و جریان رویدادها را تغییر میدهد. ۱۱ سپتامبری شکل نمی گیرد و دیگر بهانه ای برای حمله به افغانستان وجود ندارد؟ کاملا مطمئن نیستم اما این فکر که عملکرد بد یک راننده در جاده‌ای کوهستانی در افغانستان میتواند مسیر تاریخ را عوض کند مرا مسحور می‌کند. وقتی به ورودی روستا رسیدیم عقابها در ارتفاع پایین و بالای سر ما در نزدیک زمین می چرخیدند. عبدالوحید مردی فوق العاده اهل تعارف است. مفتخرم شما را به ناهار در اردوگاه حقیر خودم دعوت کنم انگلیسی ای که صحبت می کند، دهـاتـی اســت امـا رفتارش به عنوان یک مجاهد بسیار خوشایند است. شهرک نیمه شب، کلمه ای که او استفاده کرد، به نظر درست می‌آید. عظمت تورابورا، مقابل ما علم شده است با هزاران کاجی که بر روی دامنه آن سبز شده‌اند و به آن یک تصویر تاریک که نامش را وصف می کند، داده است. درست در کنار آن کوه دیگری به نام «میلاوا» دیده می‌شود. روستا از حدود ۲۰ خانه گلی تشکیل شده که با حیاط‌های کوچک احاطه شده اند. ساکنان آرام، کاملاً بی تفاوت ما را در حال عبور نظاره می‌کنند. در طول بمبارانهای آمریکایی، مردان وحشت زده، زنان و فرزندانشان را به روستاهای دورتر فرستاده بودند، چرا که مطمئن بودند روستای آنها با خاک یکسان خواهد شد. ادامه دارد... نویسنده: اریک لوران، گزارشگر، کارشناس مسائل بین‌الملل و محقق http://eitaa.com/yaranhamdel