📛ظهور و سقوط سلطنت پهلوی
📌قسمت (۶)
✅ مسافرت از راه شوروی
پس از اینکه قضیه من حل شد، شاه و ولیعهد و اطرافیان، شامل وزرا و تعدادی از وکلا با امرای ارتش به بندر انزلی( بندر پهلوی آن زمان) رفتند. کلی خانواده رضاخان، مادر ولیعهد و خواهران و,,, همه بودند، من هم پدرم و مادرم را با اتومبیل جداگانهای با خودم بردم و در یک پانسیون در شهر انزلی، تنها پانسیونی که موجود بود، برایشان اتاقی تهیه کردم و روزها اکثر نزدشان بودم سفر انزلی دو روزی طول کشید که به من اعلام شد باید حرکت کنم با پدر و مادرم خداحافظی کردم و نزد ولیعهد رفتم، ما را برای سفر آماده کردند، لباس فرنگی پوشیدیم و یک کلاه کاسکت سرمان گذاشتند، به کنار دریا رفتیم و سوار یک کشتی روسی شدیم.
رضاخان به بدرقه ما آمده بود، او کنار بندر در وسط ایستاده بود و حدود ۵۰ نفر سمت راست و حدود ۵۰ نفر در سمت چپ بودند، تقریباً همه هیئت حاکمه در مراسم بدرقه ولیعهد حضور داشتند ولی خانواده شاه به بندر نیامده بودند (هنوز کشف حجاب نشده بود)
گروه ما که به مقصد سوئیس به راه افتاد عبارت بود از ولیعهد، علیرضا، من و تیمورتاش وزیر دربار و مهرپور پسرش، دکتر مودب الدوله نفیسی (که به عنوان پیشکار ولیعهد انتخاب شده بود) و مستشار الملک به عنوان معلم فارسی ولیعهد .
در کشتی تعداد نظامی روسی بودند، دو ژنرال و تعدادی سالدات (حدود ۱۰۰ نفر ) آنها اونیفورم مخصوصی به تن داشتند و به ما گفتند که اینها گارد مخصوص استالین هستند،
از کرانه که دور شدیم حدود ساعت ۵ بعد از ظهر به سالن غذاخوری رفتیم روس ها همه بودند و مطابق عرف خودشان به ودکا و اردر خوردن پرداختند، روی میز که در وسط سالن وجود داشت حدود صد ۱۰۰ _۱۲۰ نوع اردر چیده شده بود، تیمورتاش هم پا به پای آنها می خورد، حدود ۳ساعت سر میز بودیم و مستخدم ها همینطور ودکا و اردر میآوردند ، ساعت ۸ شب بود که شام آوردند و خوردند تا ساعت ۱۱ شب ادامه داشت.
فردای آن روز به بادکوبه رسیدیم به کنسولگری ایران رفته در آنجا نشستیم، تعدادی از تجار ایرانی به دیدن ولیعهد آمدهاند سپس اطلاع دادند که ترن حاضر است به سوی ایستگاه راه آهن حرکت کردیم، در ترن دیدیم که همان دو ژنرال روس و سالدادها نیز با ما همسفرند ، لباس قیمتی روسها جلب توجه میکرد و به پول آن روز شاید هر کدوم ۲ _۳ هزار تومان لباس به تن داشتند ژنرالهای روس با خانم هایشان به واگن ما آمدند، ما در واگن میدیدیم آنها ساعت ۵ بعد از ظهر هر روز لباس عوض می کنند و فاخرترین لباس های ممکن را می پوشند، جواهرات که خانمها می زدند عجیب بود یک شب جواهرات از ( گوشواره تا دستبند) همه زمرد بود شب دیگر برلیان و...
ژنرال های روس و خانم هایشان دوست داشتند با ما صحبت کنند، ما که روسی نمی دانستیم، تنها تیمورتاش به روسی مسلط بود که یک ریز صحبت میکرد و به خصوص از خانم ها که زیبا بودند دل نمی کند و دائماً پهلویشان می نشست من به مهرپور گفتم از پدر بپرس اینها که کمونیست هستند و پس این لباس ها و جواهرات قیمتی را چگونه دارند؟
از تیمورتاش پرسید و گفت: این را چه کسی می خواهد بداند؟ مهرپور گفت حسین, گفت: بچه جون بیا اینجا بنشین تا برایت تعریف کنم اصلا چطور از همه ژنرال و معاونش سؤال کنم؟
(یک ژنرال رئیس گارد استالین بود و دومی معاونش) تیمورتاش از ژنرالها پرسید و آنها هم پاسخ دادند، پاسخ آنها این بود که این لباس ها و جواهرات مال ما نیست مال دولت است ولی ما موظفیم، دستور داریم این لباس ها را بپوشیم و جواهرات را بزنیم لباس سربازها هم همینطور است و همیشه همین لباس عالی را می پوشند چون گارد مخصوص کرملین هستند سربازها دست چین شده هستند و از نظر جسمی و شهامت و شجاعت به عنوان بهترین ها انتخاب شدند، ژنرال روس می گفت که ما افسران در سیستم کمونیستی وضعمان فوق العاده خوب است من یک سرتیپ هستم و دو خانه در اختیار دارم یکی ییلاقی و یکی قشلاقی، هر خانه دارای خدمه کافی است، هفتهای ۲ بار مجازم که ۲۰ مهمان دعوت کنم و می توانم به آنها خاویار که خیلی گران است بدهم، متصدی خانه می پرسد که امشب مهمان دارید چه می خواهید؟ و کافیست با همسرم مشورت کنم و بگویم به چه احتیاج دارم تا همه چیز فراهم شود تا پایان روز بعد باید لیستی را که متصدی خانه می آورد امضا کنم، من دوتا اتومبیل دارم که در اختیار خودم است و دیگری خانومم، من از اتومبیلم برای کار خودم استفاده می کنم و همسرم برای خرید و کارهای شخصی اش. خلاصه ژنرال برای تیمورتاش مفصل صحبت میکرد، او هم برای ما تعریف می کرد.
🗨️ادامه دارد...
#ظهور_و_سقوط_پهلوی
#خاطرات_ارتشبد_فردوست
✔️جهاد تبیین لازمه بالا بردن سطح آگاهی
┄┅♡☫♡┅┄
🇮🇷سربازان جهاد تبیین 👇
eitaa.com/yaranhamdel