🌸🍃🌸 🍃 🌸 🔹خدمت حضرت بقیة الله در کوچه تاریک روزى در سنين جوانى من به مرحوم حاج ملاآقاجان عرض كردم چرا امام زمان عليه السّلام را نمى بينم فرمودند هنوز سن تو كم است. گفتم: اگر به لياقت ما باشد هيچكس حتی سلمان هم لياقت تشرف به خدمت آن حضرت را ندارد و اگر به لطف او باشد حتی مى توانند به سنگى هم اين ارزش را عنايت بفرمايند. از اين جمله من خيلى خوشش آمد و گفت: درست است، شما فردا شب در حرم مطهر حضرت رضا عليه السّلام موقع مغرب آماده باش فرجى برايت خواهد شد. من آن شب را در حرم بودم، حال خوشى داشتم ولى چون گمان مى كردم كه شايد خدمت امام زمان عليه السّلام برسم و موفق نشدم، متأثر بودم تا آنكه براى خوردن غذا به منزل مى رفتم در بين راه از كوچه تاريكى مى گذشتم، سيدى را كه در آن تاريكى تمام مشخصات لباس و حتی سبزى عمّامه اش ظاهر بود از دور مى ديدم كه مى آيد وقتى نزديك من آمد او ابتداء به من سلام كرد من جواب دادم و از اين برخورد فوق العاده در فكر فرو رفتم، كه آيا اين آقا با اين خصوصيات كه بود؟ با همين شك و ترديد به مسافرخانه برگشتم، به مجردى كه مرحوم حاج ملاآقاجان چشمش به من افتاد و من هنوز ننشسته بودم و سخن نگفته بودم، ديدم اين اشعار را مى خواند: گوهر مخزن اسرار همان است كه بود حقه مهربدان مهر نشان است كه بود تـا آخـر غـزل... . از فرمایشات حضرت آیت الله سید حسن ابطحی رحمة الله علیه کتاب علیه السلام