بلبلی در شب به ویران نغمه خوانی می کند تلخ کامی دیده و شیرین زبانی می کند دعوت از مهمان به جا آورده در بزم یزید وز وفای عهد مهمان، قدردانی می کند اشک و مژگان آب و جارو کرده آن ویرانه را بین چه با احساس طفلی میزبانی می کند دیدۀ اختر شمارش بر پدر روشن شده ست مه به روی دامن و اختر فشانی می کند گر چه طفل است و زمان جست و خیز او، ولی شِکوه چون پیران ز درد و ناتوانی می کند گفت بهر دیدن تو زنده ماندم تا کنون مرگ دیگر از چه با من سرگرانی می کند؟ بهر ره رفتن ز اطفال دگر گیرم کمک کودکت، جان بر لب است و سخت جانی می کند شاعر:علی انسانی ۔۔@Yas8488 شعر