حسین فریاد میزند:«هل من ناصر ینصرنی»؟ و من در حالی که نمازم قضا شده است میگویم: لبیک یا حسین(ع)!لبیک... حسین نگاه میکند لبخندی میزند و به سمت دشمن تاخت میکند، و من باز میگویم: لبیک یا حسین(ع)!لبیک... حسین شمشیر میخورد،من سر مادرم داد میزنم و میگویم: لبیک یا حسین(ع)!لبیک... حسین سنگ میخورد،من در مجلس غیبت میگویم: لبیک یا حسین(ع)!لبیک... حسین از اسب به زمین می افتد عرش به لرزه در می اید و من در پس نگاه های حرامم فریاد میزنم: لبیک یا حسین(ع)!لبیک... حسین رمق ندارد باز فریاد میزند:«هل من ناصر ینصرنی؟» من محتاطانه دروغ میگویم و باز فریاد میزنم: