انگار که از مشت قفس رستی و رفتی یکباره به روی همه در بستی و رفتی هر لحظۀ همراهی ما خاطره‌ای بود اما تو به یک خاطره پیوستی و رفتی نفرین به وفاداری‌ات ای دوست که با من پیمان سر پیمان شکنی بستی و رفتی چون خاطرۀ غنچۀ پرپر شده در باد در حافظۀ باغچه‌ها هستی و رفتی جا ماندن تصویر تو در سینۀ من! آه! این آینه را آه که نشکستی و رفتی