هنوز شيوه ی چشم تو مردمی نشده است که رنگ سبزه ی تو سبز گندمی نشده است زبان خنده ی گل را لبت نمی فهمد هنوز غنچه ی نازت تبسمی نشده است به ناز اگر چه نگاهت سلام چشم مرا جواب می دهد اما عليکمی نشده ا ست! هزار کشته به راه تو دست و پا کرده ست مگو که شيوه ی چشمم تهاجمی نشده است به من هنوز نگاه تو حسن ظن دارد هزار شکر که سوء تفاهمی نشده است هنوز جان عوض يک نگاه مي طلبد خوشم که نرخ نگاهت تورمی نشده است نهان به چشم تو آرامشي ست طوفاني هنوز موج نگاهت تلاطمی نشده است خوشم که نفس کج انديش اسير افسون ست هنوز خصلت اين مار، کژدمی نشده است اسير جذبه ی شمسم که مولوی سوز ست هنوز فطرت تبريزی ام قمی نشده است* هزار لاله دميده ز کربلا و هنوز يکي چو لاله ی هفتاد و دومی نشده است *اگر چه عمری در شهر مقدس قم زيسته ام و از محضر عالمان بزرگوار آن ديار استفاده ها بردم ولی هنوز خصلت بيدلانه نياکان آذری تبار خود را حفظ کرده ام. (پروانه) به گمانم در کتاب گلنفسی ها ، چاپ شهرستان ادب چاپ شده باشد