استاندارگیلان
رانندهپیرمردتخممرغفروششد
کاش هنوزهم
چنین مسئولینی زیادبودن
درکنارهم بودیم که برام تعریف میکرد
روزی به شهرشمافومن رفته بودم وازمن خواسته بودند که برایشان سخنرانی کنم،دربین راه که میرفتم درانتهای بازارروز،مرددستفروشی را دیدم که منتظرخودروهای عبوری بوداوفروشنده مرغ وجوجه وتخممرغ بود.دیدم این مردکنار جاده به انتظارایستاده.ترمزکردم تاایشان را سوارکنم.مقدارزیادی گونی،مرغ وتخممرغ خریداری کرده بودتاآنها رابه فومن ببردکمک کردم وآنهاراگذاشتیم توخودرووحرکت کردیم
دربین راه اوگفت
اگرممکن است کمی تندتربروید
پرسیدم:چرا؟
جواب داد
میگن:امروزقراره آقای استانداربه فومن بیایدودرمسجدبالامحله،صحبت کند
میخواهم به سخنرانی اوبرسم
وقتی به فومن رسیدیم پرسیدم
شماراکجاپیاده کنم
گفت
جلوی مغازهام.میخواهم وسایلم راتومغازه بگذارم.شماتشریف ببرید
اوراپیاده کردم ورفتم مسجدوضویی گرفتم دیدم مسجدآماده ومردم منتظرهستند.یکراست رفتم پشت تریبون.گرم سخنرانی بودم که همان مردرادیدم که واردمسجدشد.اووقتی مرادید تعجب کرد،همانجاوسط مجلس ایستادو نمینشست.شنیدم که ازیکنفرپرسید
آقای استاندارکی میآید؟کسی به اوگفت استاندارهمانیست که داردصحبت میکند
اوخندهای کردوگفت
نه،اینکه راننده من بود
نیمساعت پیش اومراازرشت به فومن آورد
وقتی نشست،من به سخنرانی خودادامه دادم مجلس که تمام شد،آمدجلوبامن روبوسی کردو گفت
مراببخشیدکه شمارانشناختم ومعطلتان کردم
مااستانداراین شکلی ندیده بودیم
به اوگفتم
همان که گفتی درست بود
من راننده شماهستم
🌹🌹🌹🌹🌹
۱۵تیر۱۳۶۰
سالروزشهادتشگرامیباد
محلشهادتسبزهمیدانرشت
بدستمنافقینکوردل