⚠️ 👌🏻 💟👧🏻روزی دخترم راجوری تربیت خواهم کرد که هیچگاه مارا اینگونه تربیت نکردند دخترکم سه سالش بود، یا چهار سال. تازه عقل‌رس شده بود؛ آن‌قدری که بفهمد گلو درد و بیمارستان ، آخرش به آمپول ختم می‌شود قطعا؛ که شد. گفتم: «عزیزکم! آمپول درد داره، گریه هم داره، باید هم بهت بزنن. اگه دلت خواست یه کم گریه کن.» این‌ها را در حالی می‌گفتم و اشک تازه‌ راه‌افتاده‌ی چشمش را پاک می‌کردم که پسرکی هفت، هشت ساله داشت توی اتاق تزریقات نعره می‌کشید و بالاتر از صدای او، صدای پدر و مادرش به گوش می‌رسید که به اصرار می‌گفتند: آمپول که درد ندارد پسرم، تو بزرگ شدی، مردهای بزرگ که گریه نمی‌کنند. رفتیم و دخترکم آمپولش را زد و گریه‌اش را کرد و به در بیمارستان نرسیده، گریه‌اش تمام شد. رفتنی سرش را با یک نگاه عاقل اندر سفیهی برگردانده بود سمت پسرک که بغل مادرش ولو شده بود روی صندلی‌های انتظار. ♻️نزدیک به هفده سال است که زور می‌زنم دخترم هیچی را یاد نگیرد، همین یک چیز را یاد بگیرد. ⚜که جایی که باید گریه کند، گریه کند. نریزد توی خودش، چون بزرگ شده یا چون آدم بزرگ‌ها گریه نمی‌کنند.(عجب دروغ بزرگی!) ⚜که یاد بگیرد جایی که باید فریاد بزند، فریاد بزند. ⚜که وقتی که باید عصبانی باشد، عصبانی باشد. نشود تندیس صبر و شکیبایی که خون خونش را بخورد، ولی به همه لبخند احمقانه‌ تحویل بدهد ⚜یاد بگیرد وقتی نمی‌خواهد کسی بماند، حالی طرف کند که نباید بماند؛ و وقتی نمی‌خواهد کسی برود،‌ داد بزند «آهای! نمی‌خواهم بروی. ✅دارم زور می‌زنم دخترم را جوری بزرگ کنم که ما را بزرگ نکردند 🔆جوری که یادش نرود آدم است و آدم، همانی است که ؛ 😢هم گریه می‌کند، 🗣هم داد می‌زند، 😡هم خشمگین می‌شود، 😪و هم تا آخر عمرش مدیون خودش است، 💠 اگر همان‌جا، همان‌وقت، به همان‌کس، همان حرفی را که باید بزند، نزند!.... 🍃❤️     ╭─┅─🍃🌸🍃─┅─╮ 🇮🇷 🌷 🌷 https://eitaa.com/yasmotahar ڪــانــــال پــــیــــام رســــان ســــروشـــ https://sapp.ir/mazhab_va_eshg ╰─┅─🍃🌸🍃─┅─╯