🏴ام‌ّ عمرو شيرزني‌ كه‌ شوهر و پسرش‌ در كربلا شهيد شدند ❣عمروبن‌ جنادة‌ نوجواني‌ نابالغ‌ بود كه‌ قبل‌ از او پدرش‌ شهيد شده‌ بود، مادرش‌ زني‌بود كه‌ از سرچشمة‌ ايمان‌ سيراب‌ گرديده‌ بود و دلي‌ سرشار از ثبات‌ و اطمينان‌ داشت‌. باوجود اين‌ كه‌ شوهرش‌ به‌ شهادت‌ رسيده‌ بود، هنوز هم‌ عطش‌ ايثار و جانفشاني‌اش‌فروكش‌ نكرده‌ بود، به‌ پسرش‌ گفت‌: فوراً حركت‌ كن‌ و در برابر حسين‌ فرزند رسول‌ خدا بادشمن‌ او بجنگ‌، تا كشته‌ شوي‌! گفت‌: مادرجان‌ كوتاهي‌ نخواهم‌ كرد... بي‌درنگ‌ از خيمه‌بيرون‌ رفت‌ و عازم‌ ميدان‌ گشت‌، ولي‌ امام‌ همين‌ كه‌ او را ديدند، فرمودند: جلوي‌ او رابگيريد، او هنوز زماني‌ از شهادت‌ پدرش‌ نگذشته‌، مادرش‌ كسي‌ را ندارد. اي‌ پسر! برگرد واز مادرت‌ سرپرستي‌ كن‌، شايد او از آمدن‌ تو به‌ ميدان‌ رضايت‌ نداشته‌ باشد؟ جوان‌، عرض‌كرد: نه‌، نه‌، آقا اين‌ طور نيست‌! بلكه‌ مادرم‌ خودش‌ دستور داد به‌ ميدان‌ بيايم‌! امام‌ كه‌خاطرشان‌ جمع‌ شد، فرمود: آزادي‌، هر چه‌ خواهي‌ بكن‌. او كه‌ شايستة‌ شهادت‌ شده‌ بود به‌ميدان‌ رفت‌، رجز خواند و با ايمان‌ جنگيد تا به‌ شهادت‌ رسيد. دشمن‌ سرش‌ را بريد و به‌طرف‌ خيمه‌ها انداخت‌. مادرش‌، مثل‌ ام‌ وهب‌ سر عزيزش‌ را برداشت‌ و گفت‌: «احسنت‌ يابني‌ ياقرة‌ عيني‌...»؛ آفرين‌ اي‌ پسرم‌، اي‌ نور چشمم‌... سپس‌ او را به‌ سوي‌ دشمن‌ پرت‌كرد و خود او نيز رجز خواند و بر دشمن‌ حمله‌ كرد و دو تن‌ از دشمن‌ را كشت‌، تا اين‌ كه‌ امام‌او را به‌ خيمه‌ باز گرداندند. 📚کتاب زنان در نهضت عاشورا نوشته ملیحه خادری 🇮🇷 🔵 🔵 🍃❤️ 🔗کانال ایتا https://eitaa.com/yasmotahar 🔗کانال سروش https://sapp.ir/mazhab_va_eshg ♡اینجا صحبت درمیان است