سلام:
#رنج_مقدس
#قسمت_صد_و_سوم
سنگ بزرگ تری پرت می کنم که می گيرد با خنده می گويد:
- نه خدا وکيلی ليلا! اون جوکه هست که: زنه به شوهرش می گه خوش به حال حضرت حوا...! شوهر بيچاره ش از همه جا بی خبر می پرسه چرا؟ زنه می گه چون شوهرش آدم بود!
مسعود جوّ سؤال را به هم زده است؛ اما علی حواسش هست. کمی که می گذرد می گويد:
- زن و مرد شايد تو شکل خلقتی و يا نقشی که دارن با هم تفاوت هايی داشته باشن، اما جايگاهشون پيش خدا و نتيجه نهايی مقام و درجه يکسان دارن. حالا يکی نقش پدر داره، يکی نقش مادر.
سعيد می گويد:
- خيلی اشتباهه که با زن ها طوری برخورد شده که خودشون رو زيردست مرد نشون می دن.
بعد اشاره می کند به جمع دخترانی که پشت سر من هستند و گاهي صدای خنده شان می آيد.
- چرا بايد اينجوری بپوشند و جلب توجه کنند؟ چون فکر می کنند ما پسرها بايد اون ها رو انتخاب کنيم. محلشون اگه نذاريم احساس سرخوردگی می کنند.
و سری به ناراحتی تکان می دهد. علی کنار چادر من را گرفته و دارد خاکش را می تکاند:
- چرا ما مردها نمی پرسيم نگاهتون به مرد چيه اما شما می پرسيد؟ من هر چی کتاب تاريخی و سيره خوندم اصلاً نديدم امامای ما تفاوت خلقتی بين زن و مرد قائل باشند. همون قدر که يه مرد جايگاه داشته، زن هم جايگاه داشته. همون قدر که يه مرد بايد درست باشه يه زن هم... اصلاً نگاه خدا يکسانه.
- هيچی ديگه... اگه قبلا می گفتيم زن چايی بيار، حالا زن می گه مرد پول بده، کلفَت بگير، پوشک عوض کن، آب حوض بکش. کارش که تموم می شه می گه برو بمير.
علی می گويد:
- خدا يه قصد و غرضی از خلقت داشته، دو جنس زن و مردش هم هدفمند بوده. آدميزاد مثل همه چی که گند می زنه زده تمام اين مناسبات رو به هم ريخته.
- اوهوم... کاش من يک زن بودم! نگو خدا اول بابا آدم رو خلق کرد تا فضاسازی کنه دلش تنگ بشه بعد بهش مامان حوا رو می ده که بگه چه قدر ناز داره، به کَس کَسونش نمی دم... چند مدت صبر کردم اگر آدم بودی يه گنجينه دارم می دم نگهش داری.
علی می گويد:
- چه عجب بالاخره يک حرف خوب زدی!
سعيد می گويد: بحث محبت و رشد روحی هم توی زن خيلی جلوتر از مرده.
مسعود می گويد:
- فعلاً که خانم های محترم خودشون اينطور فکر نمی کنن. بريم يه مطب پيدا کنيم.
- واا چرا؟
در جوابم می گويد:
- می خوام تغيير جنسيت بدم، من طاقت اين همه تحقير رو ندارم. تازه احساس شخصيت کرده بودم، اما حالا که فهميدم فقط نان آور و آشغال بر خونه ام و نوکر و غلام حلقه به گوش و آب حوض کش و نفقه بده هستم، از مرد بودن پشيمان گشته ام!
سعيد دستش را می کشد و می گويد:
- لازم نکرده تو يکی تغيير جنسيت بدی.
مسعود می نشيند.
- باشه چون گفتی، وگرنه تصميمم جدی بود.
- تو آدم که نشدی. بعد از تغيير جنسيت هم حوا نمی شی...
💠
#الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈