بادی وزید و باز جهان نَونَوار شد حکم بهار در همه جا برقرار شد باران گرفت و بوی خوش بوستان رسید پیکی خجسته فال سوی دوستان رسید مرغی شنید و عشوه ی گل را به جان خرید بلبل ز شوق بر سر گل نعره می کشید شبنم خزید و در یقه ی گل فرو نشست دل پر کشید و رفت به جایی که او نشست پروانه دید غنچه گریبان دریده است ناز طبیب و بار رقیبان کشیده است آمد نشست و بوسه به لب های یار زد صد پرده از برابر چشمش کنار زد ناز نسیم و خنده ی گل باز دیدنی است چون سرگذشت بوسه و باران شنیدنی است این رستخیز، نام قشنگش بهار شد خاری کنار گل همه دم ماند و خوار شد قاسم بدره. یاسوج.فروردین۱۴٠۳