مثل قبل مشتاق جلسه‌های ماهیانه نبود. چند باری هم با بهانه‌های مختلف جلسه را پیچانده بود و مادرش را دست تنها گذاشته بود. دوست داشت به خیریه دوستش برود، آنجا حال خوشی داشت. روزهای اول که با آذین مدیر خیریه آشنا شده بود برایش عجیب بود که چرا نماز نمی‌خواند. آخرین بار که حریف کنجکاویش نشد و از آذین علت را پرسید این جواب را شنید: «باید دلت پاک باشه» جواب ساده اما منطقی به نظرش رسید. خودش هم کم‌کم توی نماز خواندنش سست شده بود و یک خط درمیان می‌خواند. این هفته اما به خاطر تعمیرات خیریه تعطیل شده بود و بهانه‌ای برای نبودن در خانه نداشت. جلسه شروع شد و همه از روی قرآن خواندند. بعد خانمی که مربی جدید جلسه بود، آیه‌ای از سوره نساء را خواند: وَيَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ... نساء، ۱۵۰ انگار آیه همین حالا، همین لحظه برای او نازل شده بود. •┈•✾•☘️🌸🍀•✾•┈• 🆔https://eitaa.com/yavarane_qoran_semnan 🆔https://eitaa.com/jebhe_semnan