فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قهر بودیم ؛ در حال نماز خوندن بود ، نشسته بودم و توجهی به همسرم نداشتم کتاب شعرش رو برداشت و با یھ لحن دلنشین شروع کرد به خوندن ولی من باز باهاش قهر بودم ؛ کتاب رو گذاشت کنار و به من نگاه کرد و گفت : غزل تمام نمازش ، تمام دنیا مات سکوت بین من و واژه‌ها سکونت کرد بازم بهش نگاه کردم ..! این بار پرسید عاشقمی؟ سکوت کردم ؛ گفت : عاشقم گر نیستی لطفی بکن نفرت بورز بی‌تفاوت بودنت هر لحظه آبم می‌کند ! دوباره با لبخند پرسید عاشقمی مگه نه؟ گفتم نه! گفت : تو،نه می‌گویی‌و‌پیداست‌میگویددلت‌آری كه این‌سان‌دشمنی‌یعنی‌ که خیلی‌دوستم‌داری زدم زیر خنده و رو به روش نشستم ؛ دیگه نتونستم بعش نگم که وجودش چقدر آرامش بخشه ، بهش نگاه کردم و از ته دل گفتم خدایا شکر که هستی :)) ' - به روایتِ همسر شهید بابایی - @yavaranegomnam_315