🌱رسیده بودیم نجف ، خسته و کوفته ..
یه آقای میانسال با چندتا بچه قد و نیم قد اومد بهمون گفت زائر... منزل ؟؟
گفتیم نه .. التماس کرد خواهش کرد حداقل چند دقیقه برای استراحت و پذیرایی بریم خونه شون... ما هم که از خستگی نا نداشتیم ، قبول کردیم
سه سوت برامون صبحونه آماده کرد .. دوتا از اتاق هارو خالی کرده بودن دربست برای زائرا و یک اتاق هم برای خوابیدن بچه های خودشون
از صبح طلوع میزدن تا حدود دو سه نیمه شب سرپا بودن در حال پخت نون و غذا.. که آدم خجالت میکشید
انقد اینا باصفا و خوب بودن دوروز که نجف بودیم ، میرفتیم زیارت دوباره بر میگشتیم خونه همین بنده خدا...
اونجا بقیه زائرا از سایر شهرها باهم میگفتن والا ما یه شب دوشب از اقوام درجه یک پذیرایی کنیم شب سوم صدامون درمیاد!!!
اینها هفت پشت غریبه ، از کشور دیگه، با فرهنگ دیگه.. تمووووم خونه زندگی رو از صبح تا شب به مدت سه هفته دربست گذاشتن برای زائر
این عشق ...این معرفت ... این همه کرامت رو کجا میشه دید
چطور میشه معنا کرد
واقعا درک این مردم از امام حسین و زائر امام حسین خیلی متفاوته...
باید درس بگیریم ...