پر شده کاسه ها دگر از خون، صبر مرد هم ساعتی دارد. سی و نه سال بعد از آن کوچه، یک شبی هم، به راحتی دارد. داغِ دل را که بر زبان آورد؛ دیده بودند حال دیگری دارد. این جگر تکه‌تکه شد روزی، داغ دل از جسارتی دارد تیرها که بر بدن بارید، بر جفایی اشارتی دارد تا ابد جایِ تیغِ حسن، بر تنی سرخ حقارتی دارد. زده فریاد که شهر، یاور نیست، گفته بود، باغ، آفتی دارد. شب آخر به زیر گوش حسین(علیه السلام)، گفت نامت قیامتی دارد رفت و ماند آن برادری تنها، که پس از او حکایتی دارد. رفت و ماند و پس از حسن(علیه السلام)، حالا، قصه ها فصل غارتی دارد... @yavarangomnam