هُوَالمُصَوِّر
حضرت پدر سَلامٌ عَليک
ای صاحب زمان(عج)...
مولایم اذن!
با اینکه میدانم غرق در دنیا هستم، اما میشود
چند دقیقه ای دکمه خاموشی بزنید روی تمام دل مشغولیهایم...
میخواهم دو زانو بنشینم و در رویای خود
تصوّر کنم شما هم روبه رویم نشسته اید...
چشمهایم را می بندم... این دو نامحرم را!!!
شاید فارغ از تمام دنیا بتوانم مثل یک دختر
و پدر با شما حرف بزنم؛
تا حرف از دختر و پدر شد، باز کبوتر دل من
سمت کربلا پرکشید، یاد عاشورا افتادم...
.
در اوج هیاهو
دختری سه ساله از پدر توجه میخواهد،
جایی که حتی خواهر هم نمیتوانست برادر
را معطّل کند، جلوی پدر را میگیرد، پدر برای
دخترش انگار دکمه خاموش دنیا را میزند...
چقدر دلم شبیه دل آن طفل شده امروز...
معصوم و پر از گلایه...
.
پدر...
چند روز است به من توجه نکردهای...
چند روز است مرا به آغوش نکشیدهای...
نکند دیگر هیچوقت نبینمت، مثل برادر و
عمویم نکند برنگردی!؟
پدر دخترش را آرام کرد... نوازش کرد... بغل کرد...
دلش را نرم کرد... و حتی موقع رفتن، دل دخترکش
را هم با خود برد، تا یک وقت گم نشود
میان آن همه هیاهو؛
امروز میخواهم گلایه کنم پدر...
وقتی گلایه میکنم یعنی بیشتر دلتنگم،
یعنی کم و کسر دارم و قانع نیستم!
نمیشود بابایی ترین دختر دنیا باشم...
.
میترسم...
نکند این چشمها تا دم مرگ بسته و نامحرم بمانند...
نکند تا وقتی منتظرم و غرق بازی دنیا، شما
برنگردید...نکند اسیر عشق شما نباشم و لایق
فدا شدن در راه عشقتان!؟
پدرم نوازش میخواهم...
عشق میخواهم...
من و تمام دخترها و پسرها، حتی پدرها و مادرها،
پدر میخواهیم...
جان آن دخترک چشم به راه و اسیر و عاشق و
وفادار به پدر... ارباب دلمان باشید و پدر لحظه
لحظه های یتیمیمان.
اللهم بحق رقیه بنت الحسین علیه السلام
عجل لولیک الفرج -رکعت نشین-🌱!