آلاء:
💗💗💗💗💗
💗💗💗💗
💗💗💗
💗💗
💗
#پارت353
#اسپاکو
انگار طرف خوشش اومده بود چون نور هي توي صورتم بالا و پايين مي شد.
با صدايي مرتعش كه انگار از ته چاه به گوش مي رسيد گفتم:
-تو كي هستي؟
اما هيچ صدايي ازش بلند نشد. دستم و جلوي صورتم گرفتم.
-چي از جونم ميخواي؟
نور چراغ قوه از روي صورتم كنار رفت. احساس كردم اومد سمتم و با صداي بمي گفت:
-اينجا چه غلطي مي كني؟
لحظه اي چشمهام از خوشحالي برق زد و تو تاريكي چرخيدم سمتش.
ويهان!
دستش روي گردنم نشست و محكم فشارش داد. با صدايي كه سعي داشت كنترلش كنه كنار
گوشم با فاصله اي كم غريد:
💗
💗💗
💗💗💗
💗💗💗💗
💗💗💗💗💗