...گفتگو دو فرشته 🔸شب جمعه ای، در سحرگاهی، عالمی در حال عبادت بود که متوجه رفت و آمد ملائکه به زمین شد. . 🔸در این بین گفتگو دو فرشته توجه او را جلب کرد فرشته ای که از آسمان به زمین می آمد به فرشته ای که از زمین به آسمان برمی گشت گفت کجا بودی... . 🔸گفت مامور بودم سنگی از زیر تشک مردی گنهکار و فاسق بردارم که شب بیدار نشود! . 🔸آن فرشته پرسید چرا؟ گفت بخاطر اینکه وقتی شب پهلو به پهلو می شود این سنگ او را اذیت نکند و بیدار نشود! . 🔸که فردای قیامت بگوید خداوندا من بخاطر تو از خواب ناز بیدار شدم... . 🔸فرشته ای که به آسمان می رفت به آن دیگری که به زمین می آمد گفت: ماموریت تو چیست؟ . 🔸گفت طلبه ای دیزی بار گذاشته است باید بروم چپش کنم... . 🔸پرسید چرا؟ گفت بخاطر اینکه قرار است فردا روزه بگیرد ولی اخلاصش کامل نیست و به عشق این دیزی می خواهد روزه بگیرد باید اخلاصش را کامل کنم... وَ مِنَ اللهِ التَّوفیق... منبع : سیره علما ╔══ ⚘ ════ ⚘ ══╗ ╚══ ⚘ ════ ⚘ ══╝ 🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂 باارسال مطالب درثواب ان سهیم باشید.🙏گل نرگس: محمد: یــا ضــامــن آهــو 🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸 کـانـال یـا ضـامـن آهـو در ایتا https://eitaa.com/yazamen_aho_raza