⃣3⃣ 💐جُون بن حَوی (غلام ابی ذر غفاری)💐 جون پس از شهادت مولایش ابی ذر، به مدینه برگشت 🍂🍂 و در خدمت امام حسن و امام حسین (علیهما السلام)بود.🌸🌸 از مدینه همراه امام (علیه السلام) تا مکّه و از آنجا به کربلا آمد. 🐎🐎 با آن که سن او زیاد بود ولی در روز عاشورا از سید الشّهدا(علیه السلام) اذن میدان طلبید🍁🍁 امّا امام (علیه السلام) به او اجازه داد که از صحنه جنگ بیرون برود و آزاد باشد 🌼🌼 ولی او با اصرار، می‌خواست در روزهای شادی وغم و رنج، از خاندان پیامبر(صلی الله علیه وآله) جدا نشود 🌺🌺 به امام (علیه السلام)عرض کرد: «گر چه نَسَبَم پَست، بُویم ناخوش و چهره‌ام سیاه است،🍂🍂 ولی می‌خواهم به بهشت بروم و شرافت یابم و رو سفید شوم از شما جدا نمی شوم تا خون سیاهم با خون‌های شما آغشته شود. » 🌹🌹 پس از نبردی سخت، وقتی بر زمین افتاد، امام (علیه السلام) خود را به بالین او رساند و چنین دعا کرد: «خدایا رویش را سفید و بویش را معطر کن و او را با نیکان محشور گردان. »☘☘☘ به دعای امام (علیه السلام) بویش معطر گشت.☘☘ امام باقر(علیه السلام) از امام سجاد(علیه السلام)روایت می‌کند که پس از عاشورا چون بنی اسد برای دفن شهیدان به میدان آمدند، پس از چند روز بدن جون را در حالی یافتند که بوی مُشک از آن به مشام می‌رسید.🌹🌹🌹