مطالب شب پنجم
@yazdekhasti_matn
-در صلوات خاصه ی امام حسن و امام حسین ع درمورد اباعبدلله میگه
أَشْهَدُ مُوقِنا أَنَّکَ أَمِینُ اللَّهِ وَ ابْنُ أَمِینِهِ قُتِلْتَ مَظْلُوماً وَ مَضَیْتَ شَهِیداً
شهادت میدم مظلومانه کشتنت...بالاترین مصیبت هاست مصیبت اباعبدلله ع
مصیبت ما اعظمها...
اما در مورد امام مجتبی حرفی میزنه که جگرت میسوزه...شب پنجمه شب گل پسرای امام حسنه
با همه مظلومیت امام حسین ع این جمله درموردش گفته نشده
چه جمله ای؟
درمورد امام مجتبی ع اومده
أَشْهَدُ أَنَّکَ یَا ابْنَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ أَمِینُ اللَّهِ وَ ابْنُ أَمِینِهِ عِشْتَ مَظْلُوما وَ مَضَیْتَ شَهِیدا
یعنی شهادت میدم مظلوم زندگی کردی....چرا؟...پاسخش تو مدیدنه س...
بمیرم مظلوم زندگی کردی...
یه دوبیتی بگم و خلاص
در خانه شدم کینه ی همسر دیدم
مسجد رفتم طعنه به حیدر دیدم
از مسجد و خانه که برون می رفتم
در کوچه شدم قاتل مادر دیدم
2- سید بن طاووس میگه : فَخَرَجَ عَبدُ اللّهِ بنُ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ... عبدالله اومد بیرون وهُوَ غُلامٌ لَم یُراهِق ... هنوز نابالغ بود ...
مِن عِندِ النِّساءِ...بیرون آمد از بین زن ها...
یَشتَدُّ...میدوید...خودشو خلاص میکرد... حَتّى وَقَفَ إلى جَنبِ الحُسَینِ علیه السلام... یهو اومد وسط قتلگاه، کنار امام حسین ایستاد... بعد از اینکه خودشو رسوند کنار امام حسین فَلَحِقَتهُ زَینَبُ ابنَةُ عَلِیٍّ ... زینب تا کجا دوید؟تا کجا اومد جلو عبدالله رو برگردونه... فَأَبى وَامتَنَعَ امتِناعاً شَدیداً... عبدالله مقاومت کرد،با زینب برنگشت.فقط یه صدا زد: وَاللّهِ لا افارِقُ عَمّی... من از عمو جدا نمیشم
فَأَهوى بَحرُ بنُ كَعبٍ إلَى الحُسَینِ علیه السلام بِالسَّیف... این ملعون شمشیر رو به نیت امام حسین علیه السلام بالا آورد ، دستشو کشید همۀ قدرتش رو جمع کرد ... خواست شمشیرو پایین بیاره اول یه صدا شنید: یه نوجوونی فریاد زد:
ویلَكَ یَا بنَ الخَبیثَةِ...ای فرزند زن ناپاک! أتَقتُلُ عَمّی؟میخوای عموی منو بکشی؟! نمیذارم .... فَضَرَبَهُ بِالسَّیفِ شمشیر فرود امد فَاتَّقاهَا الغُلامُ بِیَدِهِ... دستُ حمایل کرد به عمو نخوره ... فَأَطَنَّها إلَى الجِلدِ... فَإِذا یده مُعَلَّقَةٌ
دست قطع شد ... از پوست آویزان شد
اینجا یا باید عمو رو صدا میزد یا عمه رو یا پدرش رو اما مقتل چیز دیگه میگه تا شمشیر به بازو خورد
فَنادَى الغُلامُ...بچه صدا زد: یا اُمّاه ... مادر ... مادر
سوال من اینه چرا زهرا رو صدا زد؟....
3- وقتی آن ملعون شمشیر را فرود آورد، عبد الله دست خود را سپر امام حسین علیه السلام قرار داد و دستش چنان قطع گردید که به پوستی آویزان شد عبد الله فریاد زد: عمو جان.
ابا عبد الله علیه السلام او را در آغوش گرفت و فرمود:((یَابنَ اَخِی اِصبِر عَلی ما نَزَلَ بِکَ وَ اِحتَسِب فی ذلِکَ الخَیر فَاِنّ اللهَ سَیُلحِقُکَ بِابائِکَ الصّالحین،برسول الله صلی الله علیه وآله و علی و همزه و جعفر و حسن صلوات الله علیهم اجمعین)) ای پسر برادرم بر این ظلم صبر کن و آن را به حساب خدا بگذار خداوند تو را به پدران صالحت ملحق خواهد کرد.
الان بعد این همه سال یتیمی به بابات میرسی عزیزم...
4- مقاتل نوشتن همین طور که داشت جون میداد حرمله تیری به گلوش زد....یا حسین...فرماه حرمله بن کاهل اسدی فذبحه وهو فی حجر عمه الحسین... اخرین تیرشو به عبدلله زد...
دو نفر در اغوش حسین تیر خوردن ...یکی عبدلله یکی علی اصغر... دوتاشو هم حرمله زد..هردو هم به گلوشون خورد
5-هیچ جا ندیدم نوشته باشن بدن عبدلله به خیمه برگشت...توی گودال موند بدنش..
سه تا بدن برنگشت...یکی بدن عبدلله...یکی بدن عباس ....یکی هم بدن اباعبدلله.... یه بدن هم برگشت ولی تو خیمه نرفت ...علی اصغر رو برد پشت خیمه ها....
عبدلله توی گودال موند ....یعنی چی...یعنی وقتی اسبارو نعل تازه زدن...عبدلله توی گودال بود...
6-لحظه ی اخر حسین ع رو فقط عبدلله دید...مثل پدرش که تنها شاهد کوچه بود...
قیاس طرماح با حضرت عبدلله ع در وقت شناسی
عهد ما از روز اول با حسین و با حسن
ذکر ما تا روز آخر یا حسین و یا حسن
با محرم کربلایی شد دل ما شب به شب
روضه خواندیم از حسین، اما حسن... اما حسن...
روضه خوان غربتش شب های خاموش بقیع
بی کس و تنها حسین و بی کس و تنها حسن
بی قرار قصه های کوچه و دیوار و در
رازدار غصه های مادرش زهرا حسن
میفرستد قاسم و عبداللهش را با حسین
تا بگیرد کربلا هم حُسن دیگر با حسن
شاعر: محمد مهدی سیار
دو بیتی حضرت عبدالله
برای ترک سر، آماده بودم
از اوّل دل به مهرت، داده بودم
عموجان بر سرم، منّت نهادی
من از قاسم، عقب افتاده بودم
دو بیتی
ز خون، گلرنگ شد آیینۀ تو
فروشد نیزه، بر گنجینۀ تو
الهی کور گردم تا نبینم
زند قاتل، لگد بر سینۀ تو
استاد سازگار
@yazdekhasti_matn