غریبی، بی‌کسی، منزل بـه منزل خبر دارد ز حالم چوب محمل چهل روز اسـت در سوز و گدازم فقط خاکستری جا مانده از دل چه بارانی دو چشم آسمان اسـت چه طوفانی دل این کاروان اسـت کنار قبر سالار شهیدان همه ی جمعند و زینب روضه ‌خوان اسـت شبیه آتش اسـت این اشک خاموش کـه می‌ بارد ز چشمان عزاپوش رباب اسـت این‌که با لالایی خود کنار خیمه‌ ها رفته ست از هوش