📜 بیست و چهارم محرم 📜 🔘 ••• 🔰سکینه دل در دلش نبود، که صدای تیری نفیرکشان در فضا پیچید، دل آسمان را شکافت ••• ❌حرمله به شادی برخاست و کمان به پشت ‌افکند ××× 🔹رباب، صدای فریاد زنی را شنید که خدا را می خواند، و سپس در هراس، سر چرخاند.🔹 🔺تیر بر گلوی طفل نشسته بود و خون از گلوی او می جوشید.🔻 * قافله سالار گفت: "وای بر این قوم، آن هنگام که با پیامبر روبرو شوند." ••• و سپس، کاسۀ دست از خون پُر کرد و به آسمان پاشید ••• 🔰آسمان آغوش گشود، قطرات گلگون خون، به دل آسمان رفت و همچو نور تابید، آسمان قطرات خون را به امانت گرفت، و قطره ای باز پس نداد ••• 🔸خون را به ودیعه گرفت تا به آن، کالبد نیمه جان غفلت زدگان را بخشد حیات.🔸 ••• قافله سالار، نگاهی به خدا کرد، و خدا او را می دید ••• * گفت: "آسان است هر مصیبتی که بر من فرود آید، زیرا که خدا می بیند!" ● ۲۵ روز تا