اجازه بدید اینطور بگم ..
حتما عبدالله میدونه دستش تو دست زینب بود زینب گریه میکرد عبدالله یه روز دست مادرم تو دست بابات بود ولی طوری زدن دست جدا شد ... حالا این بچه اومده انتقام مادرش و بگیره ،وقتی دستشو جدا کردن صدا زد والله لا افارغ عمی ...
دو نفر بالای تل با حال زار
بی کسی تشنه میان کارزار
ریختند سر عمو یهو داد زد یابن خبیثه .. عموی منو میخوای بکشی؟..
تا من زنده ام نمیزارم..😭
عمو جانم حسین...😭