🌴 #یازینب...
هرچی زد به ذوالجناح دید حرکت نمیکنه، ذوالجناح چرا من رو ازاین زن و بچه دور نمیکنی؟ با سر اشاره کرد آ
بابا بیا پایین میخوام دورت بگردم، عزیز دلم بذار برم، گفت نمیشه، از اسب پیاده شد، رو خاک ها نشست حسین، آغوشش رو باز کرد، یعنی نازنین بابا، بیا تو بغلم بابا، بیا ببوسمت بابا، بیا بابات رو بو کن بابا، همین که حسین رفت دختر رو بغل بگیره،یه وقت دید سکینه دستاش رو گذاشت رو سینه ی بابا،بابا رو هُل داد عقب،گفت: بابا میخوای بری برو، قید بوسه رو زدم، دیگه نمیخوام بغلم کنی، دیگه نمیخوام رو پاهات بنشونی من رو، دیگه دلم نمیخواد ببوسی من رو، چه شد عزیز دلم؟ تو من رو از اسب پیاده کردی،گفتی بیا بغلم کن😭 حسین بمیرم برات ...😭