🌴 #یازینب...
🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷🕊 داشت رو زمین با انگشت چیزی می‌نوشت؛ رفتن جلو دیدند چندین متر اون ورتر
🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷🕊 حسین موتور می‌راند و من پشت سرش نشسته بودم. ناگهان وسط «تپه‌های ذلیجان» ایستاد. پرسیدم: چی شد؟ چرا ایستادی؟ از موتور پیاده شد و گفت: تو بنشین جلو و رانندگی کن. گفتم: چرا؟ گفت: احساس می‌کنم دچار غرور شده‌ام. تعجب کردم، وسط دشت و تپه‌های ذلیجان، جایی که کسی ما را نمی‌دید، چگونه چنین احساسی پیدا کرده بود؟ وقتی متوجه تعجب من شد، در حالی که به تپه کوچک پشت سرمان اشاره می‌کرد، گفت: وقتی به آن تپه رسیدم کمی گاز دادم و از موتورسواری خودم لذت بردم. معلوم میشه دچار هوای نفس شدم؛ در حالی که به خاطر خدا سوار موتور شده‌ایم. تا مدت‌ها سوار موتور نمی‌شد ... 🌷🕊 🌹🍃 🌷🕊 🌺🍃 💐 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃 ....🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 👇🌹بله🌹👇 https://ble.ir/yazinb69 🌹👇🌹 https://rubika.ir/Yazinb_69 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~--- ‌