خانه را مرتّب کرده‌، گیسوی زینب را هم، چند قرص نان تازه هم پخته؛ مادر برای روزهای نبودنش فکر همه چیز را کرده‌! حالا یتیمان آستین بر دهان گرفته‌اند تا صدای گریه‌هایشان در سکوت محو شود. مهدی جان! سال‌هاست که چراغ خانه‌ی علی خاموش مانده. بیا و به خانه‌ی مادری‌ات سامان بده! آجرک الله يا بقية الله.... 💔