♦️"یک روز باشکوه..."♦️ نویسنده: 📚 مجله (ویرایش بلندتر برای عزیز) ♦️ آزادی تهران را دیده‌ای؟ اگر دور تا دور، تماشاچی جمع شود، ۱۲۰ هزار نفر جا می‌گیرد. حالا خیال کن سال‌ها پیش، در زمینی بزرگ و در کنار یک برکه آب، ۱۲۰ هزار تماشاچی جمع شده‌اند. تماشاچی‌ها کسانی هستند که از سفر خانه خدا برگشته‌اند و اطراف یک دایره جمع شده‌اند. دایره‌ای که وسط آن، روی یک بلندی، دو مرد کنار هم ایستاده‌اند. ☀️آفتاب داغ است و زیر پای مردم به جای چمن سبز، خاک بیابان پهن شده. بعضی کفش دارند و خیلی‌ها نه. بعضی پیراهن کهنه اضافه خود را از خورجین اسب یا شترها درآورده‌اند و زیر پا انداخته‌اند. بیشتر تماشاچی‌ها، دستمال روی سر انداخته یا دست‌ها را سایه‌بان صورت‌شان کرده‌اند. چشم‌ها به نقطه وسط نگاه می‌کنند. گوش‌ها تیز شده تا بشنوند چه اتفاقی افتاده و در کنار برکه غدیر قرار است چه پیغامی رسانده شود. 🕋همه از پیش می دانستند که این سفر،حج پایانی پیامبر ۶۳ ساله ی خداست. پس مردم از همه نقاط به هم پیوسته بودند تا در کشتی نجات رسول مهربانی ها، موج در موج مسیر خانه خدا را در پیش بگیرند و هم نفس با آخرین فرستاده پروردگار،افتخار آخرین همراهی را به نام خود ثبت کنند. همه می دانستند که این سفر،غیر از همه سفرهاست.و آنان که باهوش تر بودند،انتظار حادثه ای بزرگ را می کشیدند.