شماره42 قلبم هزار پاره شده در هوای تو هر پاره صفحه ایست زمدح و ثنای تو گیرم که لب ببندم و دم برنیارم خیزد زبند بند وجودم نوای تو روزی هزار بار اگر جان دهم کم است در شکر لحظه ای که بمیرم برای تو یکبار هم مرا بره خویش کن فدای ای صد هزار عالم و آدم فدای تو زخمی بزن که از تو رسد باز مرحمش دردی بده که چاره شود با دوای تو کوی تو را بملک دو عالم نمی دهم آری گدای تو است همانا گدای تو آن سرفرازها که زخلق جهان سرند زیبد که سر نهند سراسر بپای تو سر بر سریر عرش گذارم اگر رود گرد وجود من به هوا در هوای تو تو برتری از اینکه شوی آشنای من من کمترم از آنکه شوم آشنای تو با این همه زکوی تو جائی نمیروم باشد سرم همیشه بخاک سرای تو @yousefezahra