#خاطره
⬜ آن زمان در محورهای
#کردستان از ساعت ۵ بعدازظهر، هیچ تردیدی انجام نمی شد. از ساعت ۴:۳۰ تأمین جاده کم کم جمع می شد. ۵ بعدازظهر منطقه تحویل
#کومله و
#دموکرات بود تا فردا صبح که مجدداً تیم های تأمین می رفتند سر ارتفاعات و گلوگاه های استراتژیک نگهبانی می گذاشتند. مثلاً اگر کسی می خواست از
#سنندج به
#مریوان بیاید، از ساعت ۱ بعدازظهر به بعد دیگر نمی توانست برود، چون به
#مریوان نمی رسید و به
#ضدانقلاب برخورد می کرد.
برای این کار باید از ساعت ۸ صبح به سمت
#سنندج حرکت می کردیم تا بتوانیم قبل از ساعت ۳-۴ بعدازظهر به آن جا برسیم.
یک شب
#حاج_احمد آمد و به
#تقی_رستگار_مقدم گفت: «برو ماشینتو آماده کن، می خوایم بریم!»
#تقی_رستگار گفت: «کجا برادر
#احمد؟»
#حاج_احمد گفت: «چهار، پنج نفری می خوایم بریم
#دزلی!»
😮
حالا ساعت چنده؟ ۱۰ شب 🕙. همه جا خورده بودیم. ساعت ۱۰ شب، آن هم
#دزلی !
با هیچ معیاری جور درنمی آمد که در آن ساعت ازشب، ۳ کیلومتر از
#مریوان بیرون بروی، چه برسد به
#دزلی که حدود ۶۰ کیلومتر با
#مریوان فاصله داشت. در روز هم آن جاده
#خطرناک بود و دره های فراوان و کمین های زیادی داشت. اگر در روز می خواستی به
#دزلی بروی، تمام اعضا و جوارح آدم عوض می شد، وای به حال شب که ساعت ۱۰ از
#مریوان به طرف آنجا راه بیافتی.
🔸
به هر صورت راه افتادیم. خیلی آرام، انگار داشتیم به
#پیک_نیک می رفتیم. در بین راه
#حاج_احمد گفت: «من مطمئنم که اگه
#ضدانقلاب اینجا باشه و خبر هم داشته باشه که ما می آییم، به ما
#کمین نمی زنه.» پرسیدیم: «برای چی؟» گفت: «از ترس خودش، می دونه ولش نمی کنیم و آسایش رو ازش می گیریم.»
بالاخره ساعت ۲ صبح به
#دزلی رسیدیم، با یک ماشین و بدون اسکورت. این که در آن موقع از شب، بدون ترس و لرز و رعشه راه بیافتی به سمت
#دزلی ، این فقط از کسی مثل
#حاج_احمد برمی آمد.
بعدها فهمیدیم که هدف او از این حرکت، امتحانِ سه چیز بود:
۱- خودش
۲- اطرافیانش
۳- ضدانقلاب
❇
✳
👤 راوی : سعید طاهریان
...
...
#حاج_احمد_متوسلیان
#احمد_متوسلیان
#متوسلیان
#احمد
#جاویدالاثر_احمد_متوسلیان
https://Eitta.com/yousof_e_moghavemat