آخرِ میوه فروش های بازار یک پیرمرد نحیف میوه می‌فروخت. از بساط کوچک و میوه های لک‌دارش معلوم بود که خریداری نداره. اما پیرمرد یه مشتری ثابت داشت به نام شهید رجایی... آقای رجایی می‌گفت: میوه‌هاش برکت خدا هستن، خوردنش لطفی داره که نگو و نپرس. به دوستاش هم می‌گفت: این پیرمرد چند سر عائله داره، ازش خرید کنین! از کتاب: خدا که هست @yousof_e_moghavemat